كابوس ژئوپوليتيك: افول پروژه قدرت در آمريكا براي كنترل جهان

دولت جورج بوش به همراه ديك چني، با جلب توجه دنيا به عراق و نقش آشكاري كه نفت در سياست امروز آمريكا ايفا مي كند، در واقع نگاه قدرت هاي جهاني كه با كمبود انرژي روبه رو هستند را به نبرد استراتژيك بر سر انرژي و به خصوص نفت معطوف كرده است. اين كار پيامدهايي براي اقتصاد جهان دارد كه قيمت 75 دلار در هر بشكه نفت، يكي از آن هاست. ابعاد آنچه كه يكي از وزراي سابق دفاع آمريكا به درستي آن را كابوس ژئوپلتيك آمريكا خوانده است، رفته رفته شكل مي گيرد.
چگونگي شكل گيري يك كابوس ژئوپلتيك به فهم چرخش سياسي آشكار درون هيأت حاكمه آمريكا در شش ماه گذشته كمك مي كند. بوش و چني و تند روهاي جنگ طلب نومحافظه كار واشنگتن در عراق فرصتي يافتند. اين فرصت همان تحقق هدف استراتژيك آمريكا در به كنترل درآوردن منابع نفتي جهان براي تضمين نقش اين كشور در سال هاي آينده بود. اما نه تنها هدف سلطه استراتژيك آمريكا محقق نشد، بلكه پايه هاي باقيمانده سلطه آمريكا هم به خطر افتاده است. اقدام اوو مورالس رئيس جمهور بوليوي كه بعد از ديدار با هوگو چاوز و فيدل كاسترو رهبران ونزوئلا و كوبا، منابع نفت و گاز كشورش را ملي اعلام كرد، جديدترين نمونه از افول پروژه قدرت آمريكاست.

دكترين بوش

واقعيت و ماهيت حقيقي سياست خارجي آمريكا با حرف هاي بي پايان در دفاع از دموكراسي نامشخص مانده است. اما يادآوري اين نكته ضروري است كه سياست خارجي آمريكا از زمان فروپاشي اتحاد شوروي آشكار و روشن بوده است. محور اين سياست خارجي جلوگيري از قدرت گرفتن مجموعه كشورهايي است كه ممكن است سلطه آمريكا را به چالش بگيرند. اين كار هم به هر قيمتي صورت مي گيرد. اين سياست آمريكاست كه در نطق ژوئن 2002 بوش در آكادمي ارتش آمريكا در نيويورك بر آن تأكيد شد.
در آن نطق بوش دو محور اساسي اين سياست خارجي را اينگونه تعريف كرد: سياست جنگ بازدارنده كه در صورت تهديد آمريكا از سوي تروريست ها يا كشورهاي سركش و سلاح هاي كشتار جمعي اشان صورت مي گيرد؛ و حق دفاع از خود كه به آمريكا اختيار حملات پيش دستانه را عليه مهاجمان بالقوه و احتمالي مي دهد تا پيش از آنكه آنها بتوانند دست به حمله عليه آمريكا بزنند نابود شوند.
در دكترين جديد آمريكا كه به دكترين بوش معروف شده، وظيفه آمريكا انجام اقدام يكجانبه نظامي در صورت پيدا نشدن راه حل هاي قابل قبول چندجانبه است. اين دكترين فراتر رفته و مي گويد، سياست آمريكا بايد چالش ناپذير كردن قدرت نظامي اش باشد. بر اين اساس، آمريكا هر اقدامي كه لازم است براي حفظ جايگاهش به عنوان تنها ابرقدرت نظامي جهان انجام مي دهد. اين سياست شبيه سياست امپراتوري بريتانيا پيش از جنگ جهاني اول است كه مي گفت ناوگان سلطنتي بايد بزرگتر از مجموع دو ناوگان عظيم ديگر دنيا باشد.
در اين سياست همچنين تغيير رژيم در سراسر جهان با شعار گسترش دموكراسي پيگيري مي شود. همانطور كه بوش در آكادمي ارتش در نيويورك اعلام كرد: آمريكا امپراتوري ندارد كه گسترش دهد يا جامعه رؤيايي ندارد كه بخواهد تأسيس كند، ما فقط مي خواهيم ديگران آنچه را براي خودمان آرزو داريم داشته باشند، يعني امان بودن از خشونت، بهره مند شدن از آزادي و اميد به زندگي بهتر.
اين سياست هاي پراكنده در سپتامبر 2002 به سياست رسمي در چارچوب سند شوراي امنيت ملي و با عنوان استراتژي امنيت ملي آمريكا تبديل شد. كاندوليزا رايس مشاور وقت امنيت ملي آمريكا اين سند را براي امضاي رئيس جمهور آماده كرد.
رايس در اين سند در واقع نگاهي داشته به سند سياستگذاري كه پل وولفوويتز نومحافظه كار در سال 1992 و در دوران رياست جمهوري بوش پدر تهيه كرده بود. اين سند، راهنماي برنامه ريزي نظامي بود كه وولفوويتز معاون وزير دفاع در آن زمان تهيه كرده بود و در واشنگتن به دكترين وولفوويتز معروف بود. وولفوويتز در آن زمان گفته بود با توجه به اينكه تهديد حمله شوروي ديگر وجود ندارد، آمريكا تنها ابرقدرت چالش ناپذير دنياست و بايد برنامه جهاني خود را پيگيري كند. جنگ پيش دستانه و اقدامات يكجانبه سياست خارجي بخش هاي مهم اين برنامه هستند. درز بخش هايي از اين پيش نويس در نيويورك تايمز در آن زمان موجب شد تا بوش پدر اعلام كند، اين فقط يك پيش نويس است و سياست رسمي آمريكا نيست. اما در سال 2002 همين پيش نويس به سياست رسمي آمريكا تبديل شد.
در دكترين بوش آمده است، وقتي خطر در حال ظهور باشد يا وقوع آن علي رغم نامشخص بودن زمان و مكان حمله دشمن، بالقوه به نظر برسد، پيش دستي نظامي اقدامي مشروع است. اما منتقدان مي گويند اين دليل كافي براي صدور فرمان حمله براي تانك ها نيست. افغانستان به عنوان يك نمونه، هدف مشروعي براي حمله نظامي آمريكا اعلام شد چون رژيم طالبان گفته بود فقط وقتي اسامه بن لادن را تحويل مي دهد كه آمريكا دلايل دست داشتن او در حملات 11 سپتامبر را ارائه كند. بوش دلايل اثبات كننده اين موضوع را ارائه نكرد و به جاي آن دست به حمله پيش دستانه زد. در آن زمان كسي به خود زحمت نداد تا درستي و نادرستي اين كار را با قوانين بين المللي مطابقت دهد.
دكترين بوش، دكترين جنگ پيش گيرانه و پيش دستانه نومحافظه كاران است. اين دكترين به يك مصيبت استراتژيك براي آمريكا و نقش آن به عنوان تنها ابرقدرت جهان تبديل شد. اين موضوع اكنون پيش زمينه اي است براي درك همه وقايع امروز. آينده اين دكترين سياست خارجي بوش و در حقيقت توان آينده آمريكا به عنوان تنها ابر قدرت دنيا موضوعي است كه اكنون در واشنگتن مطرح است. نكته قابل توجه اينكه وولفوويتز پيش نويس سند سال 1992 خود را براي وزير دفاع آن زمان آمريكا يعني ديك چني نوشته بود.

دولت بوش در بحران

روشن ترين نشانه تغيير جهت در دستگاه سياست آمريكا و رويكرد آن به سوي دكترين بوش و حاميان آن در مقاله اي 83 صفحه اي مورد بحث قرار گرفته كه براي اولين بار در سايت رسمي دانشگاه هاروارد منتشر شد. در اين مقاله نقش غالب اسرائيل در شكل دهي سياست خارجي آمريكا مورد انتقاد قرار گرفته است.
اين حقيقت قابل توجه است كه اين بار رسانه هاي برجسته آمريكايي از جمله واشنگتن پست در مقالاتي به قلم ريچارد كوهن به دفاع از نويسندگان آن مقاله يعني استفان والت و جان ميرشيمر برآوردند. حتي بخش هايي از رسانه هاي اسرائيل هم از اين مقاله دفاع كرده اند. تابوي سخن گفتن درباره برنامه هاي اسرائيلي نومحافظه كاران آمريكا به نظر مي رسد كه شكسته است. به اين ترتيب اعضاي قديمي دستگاه سياست خارجي آمريكا و كساني چون زبيگنو برژينسكي و برنت اسكوكرافت و متحدان آنها بار ديگر سكان سياست خارجي را به دست گرفته اند. از نظر واقع گراها، نومحافظه كاران در دفاع از منافع استراتژيك آمريكا ناكام بوده اند.
آن مقاله با عنوان لابي اسرائيل و سياست خارجي آمريكا توسط دو تن از واقع گرايان برجسته سياست خارجي آمريكا و از مشاوران وزارت خارجه نوشته شده است. نويسندگان اين مقاله نه از نئونازي ها هستند و نه از ضد يهودها. ميرشيمر استاد علوم سياسي و از مديران برنامه سياست امنيت بين الملل دانشگاه شيكاگو است. والت هم استاد دانشگاه هاروارد است. هر دو از اعضاي ائتلاف سياست خارجي واقع بينانه آمريكا هستند كه در اين گروه، هم رديف هنري كيسينجر و اسكوكرافت و برژينسكي قرار مي گيرند. بعضي نتيجه گيري هاي آنها درباره اهداف لابي اسرائيل به اين شرح آمده است:
  • هيچ لابي نتوانسته به اندازه لابي اسرائيل سياست خارجي را از منافع ملي آمريكا دور كند و همزمان آمريكايي ها را متقاعد نمايد كه منافع آمريكا و اسرائيل يكي است.
  • حاميان اسرائيل در آمريكا جنگ با عراق را به راه انداختند. مقامات عالي رتبه دولت آمريكا كه بر طبل جنگ مي كوبيدند در صف اول لابي اسرائيل قرار دارند. از جمله آنها وولفووتيز، داگلاس فيت معاون وزير دفاع، اليوت ابرامز مدير امور خاورميانه در كاخ سفيد، ديويد ورمسر مدير امور خاورميانه دفتر چني و ريچارد پرل هستند.
  • اكنون تلاش مشابهي در جريان است كه هدف آن بمباران تأسيسات هسته اي ايران است.
  • كميته روابط عمومي آمريكا و اسرائيل (آيپك) در برابر به ثبت رسيدن به عنوان يك آژانس خارجي مقاومت مي كند؛ زيرا در اين صورت بسياري از فعاليت هاي مرتبط با كنگره اين نهاد به ويژه در بخش قانونگذاري محدود مي شود. سياستمداران آمريكايي به كمك هاي مالي به تبليغات انتخاباتي و ديگر اشكال فشارهاي سياسي و رسانه اي حساس هستند. اما رويكرد رسانه ها به اسرائيل همچنان مثبت است.
    نقل بعضي اهداف رسمي ائتلاف براي سياست خارجي واقع بينانه كه والت و ميرشيمر اعضاي آن هستند، در اينجا مفيد است و ابعاد بيشتري از نبرد ميان نخبگان آمريكا را روشن مي كند. در سياست رسمي اين ائتلاف آمده است:
    با توجه به نبرد خونين عراق، سياست خارجه آمريكا در مسيري خطرناك به سوي امپراتوري پيش مي رود. نشانه هايي از اين امپراتوري را مي توان در استراتژي امنيت ملي دولت بوش مشاهده كرد. در اين سند گفته شده كه سلطه نظامي آمريكا در جهان بايد حفظ شود به گونه اي كه ديگر كشورها به تشكيل ائتلاف ها و اتحادها تشويق شوند. مي توان پيش بيني كرد كه قدرت هاي متوازن كننده متعددي در مقابل ما شكل بگيرد. دنيا در برابر سلطه مقاومت نشان مي دهد.
    والت و ميرشيمر همچنين مي گويند نام پرل و فيت در پيش نويس سند سال 1996 دولت بنيامين نتانياهو در اسرائيل ديده مي شود. در آن سند كه خروج پاك، استراتژي جديد براي به دست آوردن سرزمين (اسرائيل) نام دارد، پرل و فيت به نتانياهو توصيه كرده اند كه در بازسازي صهيونيسم بايد فكر تبادل زمين با صلح با فلسطيني ها را كنار گذاشت و پيمان اسلو را لغو كرد. در مرحله بعد گفته شد، صدام حسين بايد سرنگون شود و دموكراسي در عراق برقرار گردد. اين سند به سال 1996 مربوط مي شود، يعني هفت سال قبل از شروع جنگ يكجانبه آمريكا براي تغيير رژيم در عراق.
    پرل و فيت نوشته اند، براي موفقيت در اين كار اسرائيل بايد حمايت گسترده آمريكا را به دست آورد. براي جلب اين حمايت توصيه آنها به نتانياهو استفاده از زباني شبيه آمريكايي هاست. روزنامه آرتص درباره اين توصيه هاي پرل و فيت به نتانياهو نوشت، اين دو نفر خط ميان وفاداري به دولت آمريكا و منافع اسرائيل را گم كرده اند. امروز پرل در واشنگتن نقش كم رنگي دارد. فيت هم مجبور شد به خاطر كار در بخش خصوصي، وزارت خارجه را ترك كند.

    موج استعفاها در دولت بوش

    اندروكارد رئيس دفتر كاخ سفيد و مردي كه در 25 سال گذشته از نزديكان خانواده بوش بود، اخيراً كاخ سفيد را ترك كرد. پورتر گاس رئيس سيا هم در واقعه اي كه تندروهاي نومحافظه كار را به شدت شگفت زده كرد از سمت خود استعفا داده است.
    بعد از خروج گاس از سيا، وقايع ديگري در اين سازمان به وقوع پيوست كه به رسوايي مردم شماره 3 سيا يعني كايل فوگو مدير اجرايي مربوط مي شد. در دسامبر گذشته بازرس كل سيا، تحقيقاتي را درباره نقش فوگو در تخلفات قراردادي پنتاگون و سيا شروع كرد. فوگو با رسوايي انحراف اخلاقي هم روبه رو بود. بعضي رسانه ها اين رسوايي ها را به استعفاي گاس ربط داده اند. در رسوايي هاي مالي فوگو نام بعضي اعضاي جمهوريخواه كنگره هم ديده مي شود. استعفاي گاس در روزهايي اعلام شد كه بسياري در واشنگتن خواستار كناره گيري فوري رامسفلد به دليل ناكامي هاي ارتش در عراق شده بودند.
    رامسفلد چندي پيش در آتلانتا در جمع گروهي از كارشناسان سياست خارجي با پرسش هاي آنها روبه رو شد. ري مك گاورن از قديمي هاي با سابقه 27 ساله سيا كه زماني صبح ها گزارش اطلاعاتي در اختيار بوش مي گذاشت در بحثي داغ با رامسفلد پرسيد، چرا او پيش از جنگ عراق تأكيد داشت، دلايلي وجود دارد كه صدام را با القاعده مرتبط مي كند. او به صراحت پرسيد: چرا براي كشاندن ما به جنگي كه ضرورتي نداشت، دروغ گفتيد؟
    روزنامه لس آنجلس تايمز در گزارش خود از اين جلسه نوشت: در ابتداي بحث رامسفلد با لحن هميشگي خود جواب داد: من دروغ نگفته ام. اما وقتي مك گاورن او را تحت فشار گذاشت، رامسفلد زبانش بند آمده بود. مك گاورن گفت: شما مي گفتيد مي دانيد سلاح هاي كشتار جمعي كجاست. رامسفلد جواب داد: من نگفتم. من گفتم مي دانم سايت هاي مشكوك كجاست. آن وقت مك گاورن شروع به خواندن بيانيه وزارت دفاع كه در آن درباره مكان سلاح هاي كشتار جمعي عراق در تكريت و بغداد كرد. رامسفلد سكوت كرده بود.
    رامسفلد بدون شك آخرين روزهاي دوران مسئوليت خود را سپري مي كند. كارل روو ديگر به همراه لوويس اسكوتريبي دستيار چني برنامه ريزي و توطئه نمي كنند. همه اين نيروها توسط جناح واقع گراي دوباره ظهور كرده اي درهم پيچيده كه اين روزها حتي زمزمه استيضاح معاون رئيس جمهور را سر مي دهند.

    چين، مصيبت سياست خارجي آمريكا

    در اين ميان، توهين ديپلماتيك اخير بوش به هوجينتائو رئيس جمهور چين هنگام بازديد او از آمريكا، مصيبت ديگري براي سياست خارجي آمريكا به همراه آورد. بوش از روي متن نوشته شده اي توسط نومحافظه كاران ضد چين از روي عمد هوجينتائو را در كاخ سفيد تحقير كرد.
    ابتدا به يك خبرنگار تايواني كه از اعضاي فرقه فالون گنگ هم بود اجازه داد تا در كنفرانس خبري كاخ سفيد درباره موارد نقض حقوق بشر به مدت سه دقيقه صحبت كند. سپس سرود ملي چيني ها براي هوجينتائو نواخته شد. اما هنگام اعلام نام اين سرود گفته شد كه اين سرود ملي جمهوري چين تايوان است. اين اشتباه لفظي حرفه اي هاي مسئول رفتارهاي پروتكلي در كاخ سفيد نبود. بلكه تلاشي عمدي براي تحقير رهبر چين بود. اما مشكل اينجاست كه اقتصاد آمريكا به واردات چين وابسته است. چين امروز بزرگترين دارنده ذخاير دلار به ارزش 825 ميليارد دلار است. اگر پكن تصميم بگيرد كه از بازار اوراق قرضه آمريكا خارج شود ارزش دلار سقوط آزاد مي كند و بازار املاك و مستغلات 7 تريليون دلاري آمريكا فرو مي پاشد.
    هوجينتائو در تلافي اقدامات آمريكا در اين سفر، وقت را تلف نكرد و بلافاصله به عربستان رفت تا در ديداري سه روزه چند توافقنامه تجاري دفاعي و امنيتي با اين كشور امضا كند. يكي از اين توافقنامه ها قراردادي با شركت صنايع مادر عربستان براي ساخت پالايشگاه نفت 2/ ? ميليارددلاري در شمال شرق چين بود. چندي پيش هم امير عبدالله پادشاه عربستان براي ديدار رسمي به پكن رفت.
    رئيس جمهور چين از عربستان به مراكش، نيجريه و سپس كنيا رفت كه همگي در حوزه منافع آمريكا قرار دارند. همين دو ماه پيش رامسفلد در مراكش بود تا سلاح به اين كشور بفروشد. محور مذاكرات هوجينتائو در مراكش پيشنهاد كمك مالي براي عمليات اكتشاف منابع انرژي بود.

    سازمان همكاري شانگهاي و ايران

    تحولات اخير در ارتباط با سازمان همكاري شانگهاي و ايران، تغيير قابل توجه موقعيت ژئوپلتيك آمريكا را به رخ مي كشد. سازمان همكاري شانگهاي در ژوئن 2001 توسط روسيه و چين به همراه چهار جمهوري شوروي سابق يعني قزاقستان، قرقيزستان، تاجيكستان و ازبكستان تأسيس شد. پيش از 11 سپتامبر و سخنراني محور شرارت بوش در ژانويه 2002، سازمان همكاري شانگهاي براي آمريكا اهميت چنداني نداشت. اما اين سازمان اكنون وزنه سياسي در مقابل سلطه آمريكا و دنياي تك قطبي آن است. در نشست بعدي اين سازمان در 15 ژوئن ايران به عنوان عضو كامل حضور خواهد داشت.
    ماه گذشته سفير چين در تهران اعلام كرد قرارداد نفت و گاز ميان چين و ايران آماده شده است. ارزش اين قرارداد صدميليارد دلار است. بر اساس اين قرارداد شركت سينوپك چين با خريد 250 ميليون تن گاز طبيعي مايع طي 25 سال از ايران موافقت كرده است. پس تعجبي ندارد كه چين در شوراي امنيت از ايران در برابر آمريكا دفاع كند. ايران همچنين مشغول اجراي طرح انتقال گاز از طريق پاكستان به هند است. اين خط لوله اقدامي جدي در مقابل تلاش آمريكا براي جلوگيري از هر گونه سرمايه گذاري در ايران است. در نشست آينده سازمان شانگهاي هند هم دعوت دارد تا به همراه مغولستان و پاكستان به عضويت اين سازمان بپيوندد.

    آمريكا در سرماي آسياي ميانه

    در آسياي ميانه هم شرايط آمريكا بهتر از نقاط ديگر نيست. ايران با پيوستن به سازمان شانگهاي به فن آوري، سرمايه گذاري و توسعه تجاري و زيرساختي مورد نيازش دست مي يابد. اين سازمان گروه كاري متشكل از كارشناسان تشكيل داده تا مقدمات تدوين استراتژي انرژي آسيا را تهيه كنند.
    رايس بعد از ديدار اكتبر سال گذشته از چند كشور آسياي ميانه از سازمان دهي دوباره دفتر جنوب آسياي وزارت خارجه آمريكا خبر داد تا اين دفتر برنامه جديدي براي آسياي ميانه تدوين كند. آمريكا تلاش مي كند كشورهاي آسياي ميانه را از روسيه و چين دور كند. استقرار پايگاه هاي نظامي در كشورهايي مانند قزاقستان و ازبكستان در راستاي اين هدف صورت مي گيرد. اما يكي ديگر از اتفاقاتي كه مشكلات ژئوپلتيك آمريكا را بدتر كرده تخريب روابط اين كشور با ازبكستان است. در يك مدت زمان 12 ماهه، روسيه و چين توانسته اند مهره هاي شطرنج ژئوپلتيك اوراسيا را چنان جابه جا كنند كه نتيجه بازي براي آمريكا عكس شود

    معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


  • تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله